درباره ما


به وبلاگ من خوش آمدید

پیوند روزانه

حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
اینه دوچرخه
مستر قلیون
یکانسر
آی کیو مگ

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


خنده بازار

in ja hame chi darhame
موضوع: <-PostCategory->

 20 داستان خنده دار از ملا نصرالدین

20 داستان خنده دار از ملا نصرالدین
شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست.

ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند.

در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.

داستان خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

داستان دم خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

داستان خروس شدن ملا

یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!

داستان الاغ دم بریده

یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟

داستان مرکز زمین

یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟
ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟
اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.

داستان پرواز در اسمانها

مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

داستان درخت گردو

روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن
مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!

داستان قیمت حاکم

روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟
ملا گفت : بیست تومان.
حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.
ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!

داستان قبر دراز

روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!
شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!
ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!

داستان خانه عزاداران

روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!
ملا گفت: لیوانی آب بده!
دخترک پاسخ داد: نداریم!
ملا پرسید: مادرت کجاست:
دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!
ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!

داستان بچه ملا

روی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد!
ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد.
زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟
ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!

داستان ملا در جنگ

روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.
ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟

داستان نردبان فروشی ملا

روزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟ملا گفت نردبان می فروشم!
باغبان گفت : در باغ من نردبان می فروشی؟
ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.

داستان لباس نو

روزی ملا ملا به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به تعارف نکرد!
ملا ه خانه رفت و لباسهای نواش را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!ملا هنگام صرف غذا در حالیکه به لباسهای نواش تعرف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.

داستان ملا و گوسفند

روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد.
ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است
دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.
ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!
روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟

داستان خانه ملا

روزی جنازه ای را می بردند پسر ملا از پدرش پرسید : پدرجان این جنازه را کجا می برند؟!
ملا گفت او را به جایی می برند که نه اب هست نه نان هست نه پوشیدنی هست و نه چیز دیگری
پسر ملا گفت : فهمیدم او را به خانه ما می برند!

داستان داماد شدن ملا

روزی از ملا پرسیدند : شما چند سالگی داماد شدید؟
ملا گفت به خدا یادم نیست چونکه آن زمان هنوز به سن عقل نرسیده بودم!

داستان گم شدن ملا

روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟

داستان دوست ملا

روزی ملا با دوستش خورش بادمجان می خورد ملا از او پرسید خورش بادمجان چه جور غذایی است؟
دوست ملا گفت : غذای خیلی خوبی است و راجع به منافع ان سخن گفت.
بعد از اینکه غذایشان را خوردند و سیر شدند بادمجان دلشان را زد به همین جهت ملا شروع کرد به بدگویی از بادمجان و از دوستش پرسید: خورش بادمجان چگونه غذایی است!؟
دوست ملا گفت: من دوست توام نه دوست بادمجان به همین جهت هر آنچه را که تو دوست داری برایت می گویم!

داستان ماه بهتر است

روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟
ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست!
ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش اس
نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:,| 4 نظر

طنز!!!!!!!
موضوع: <-PostCategory->

  

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟

دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن.

علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم.

وای که چه موهای لختی داره پارمیدا.

آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط

عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا

چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم

از توی بغلم تکون ...

دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

خاطرات دختر جن زده90روز
موضوع: <-PostCategory->

 دختری 19 ساله به نام زینب با جن ها در ارتباط است او می گوید که بعد از چندی این جن ها باعث آزار و اذیت او و مادرش شده اند .


خانه آنها در یکی از محله های جنوب تهران است . و حالا گفتگوی زینب را بشنوید:

*از کی با این موجودات در ارتباطی :

**از سه ماه پیش

*آیا دوران کودکی جن ها را دیده بودی یا از چیزی می ترسیدی ؟

**من در کودکی نه جن دیدم و نه از چیزی می ترسیدم ، من حتی در تاریکی برای گربه قبلی ام غذا می بردم حتی از تاریکی هم نمی ترسیدم .

*نظر پدر و مادرت در مورد جن ها چیست ؟

 


**من پدر ندارم و مادرم هم از آنها نمی ترسد ، بلکه از آنها بدش می آید و مدام به آنها نفرین می کند که در آن موقع آنها من را اذیت می کنند .

*گربه را از کجا پیدا کردی و چند سال آن را داری ؟

**یک گربه ماده 3 سال پیش آمد در بالکن خونه ما و گربه ام را به دنیا آورد . جالب این جا بود که گربه ها همیشه 5 الی 6 بچه به دنیا می آورند ، ولی این گربه مادر همین یک گربه را به دنیا آورد . و بعد از دو روز دیگه مادر گربه ام نیامد .

*چه جوری به این گربه انس گرفتی ؟

**چون مادر گربه نیامد من به مراقبت از او پرداختم . او تا حدی به من انس گرفته بود که بعضی مواقع احساس می کردم به من می گوید ، مامان! تمام رفتارهایش مانند یک انسان بود . گربه ام حتی من را می بوسید .

*گربه نر بود یا ماده ؟

**من اسمش را نیلو گذاشته بودم ولی بعد از مردنش دامپزشکی که برده بودیم ، جنسیت او را نر اعلام کرد .

از کی جن ها رو زیاد می بینی ؟

آن شب خوابم نمی برد ، ساعت نزدیک 4:30 صبح بود به خاطر همین با گربه ام رفتم دم در خانه مان و نیلو (گربه ام) رفت تو کوچه که یکدفعه دیدم با یک گربه سیاه که پدر نیلو (گربه ام) بود و بارها دیده بودمش ، داشت دعوا می کرد . اول به خیالم یک دعوای ساده بود ، ولی گربه سیاه در تاریکی کوچه تبدیل به یک آدم سیاهپوش شد که عینک دودی زده بود و موهایش عین پلاستیک می ماند و وقتی داشت می آمد طرف خانه ما ، من در را بستم و او غیب شد از این ماجرا به بعد و بعد از مردن گربه ام آنها را زیاد می دیدم .

*چگونه آنها را می بینی ؟

**آنها با من کاری نداشتن ولی هر زمان مادرم با من یا بدون من میرفت پیش جن گیر و دعا نویس آنها مرا کتک می زدند ( با اشاره به در آشپزخانه ) می گوید : حتی یک دفعه از همین در تا انتهای آشپزخانه پای من را گرفتند و کشیدند .

*گربه ات چه طوری مرد ؟

 


**یک روز وقتی من و مادرم از بیرون آمدیم خانه دیدیم که نیلو وسط حیاط افتاده ، طوری که انگار سرش زیر پای یک نفر له شده بود وقتی او را به دامپزشکی پیش دکتر خیرخواه بردیم او هم نتوانست چگونگی مرگش را تشخیص دهد و فقط گفت خفگی است .

*از کجا فهمیدی کسانی که با آنها در ارتباطی جن هستند ؟ آیا قبلا جن دیده بودی ؟

**نه من جن ندیده بودم از آنجاییکه آنها غیب می شدند و شکل واقعی خود را در خواب به من نشان می دادند . آنها در بیداری به شکل انسانهایی عجیب با پوششی عجیب خودشان را به من نشان می دادند ولی در خوابم به شکل واقعی می آمدند ، آنها دارای شاخهای خاکستری – چشمان قرمز و پوستی کلفت و براق هستند و در سر و بازویشان خارهایی دارند .

 


*درس هم می خوانی ؟

 


**نه من در دوران ابتدایی چون خونریزی بینی داشتم به حدی که بی هوش می شدم مدیر مدرسه گفت : که دیگر نمی تواند من را در مدرسه قبول کند ، سال دوم ابتدایی ترک تحصیل کردم ، اما دوباره در سال 79 شروع به درس خواندن کردم . شبانه می خواندم و غیر حضوری واحدهایم را پاس می کردم .

طوری که در طول 3 سال ، ده بار معدل قبولی در کارنامه ام بود . ده سال را در سه سال خواندم .

*با وجود جن ها چه طور درس می خواندی ؟

**با وجود آنها من آن قدر انرژی داشتم که با نمرات عالی قبول می شدم .

*آیا تو تخیلی هستی؟

**تخیلی نبودم ونیستم .

*به ارتباط با جن ها علاقه نشان می دادی یعنی قبل از این جریان دوست داشتی با آنها ارتباط برقرار کنی ؟

**من اصلا به آنها فکر نمی کردم حتی مطالعه هم در این زمینه نداشتم .

*قبل از دیدن جن ها چیز غیر عادی در خانه تان رخ نداده بود ؟ 

**تنها اتفاق غیر عادی و جالب این بود که بعضی چیزهایی که در جایشان بود از جای دیگری سر در می آوردند ، یک بار دسته کلیدم را روی میز در اتاقم گذاشته بودم آن قدر دنبالش گشتم تا وسط کتابهایم پیدا کردم .

*رابطه تو با آنها چه طور بود ؟

**دوست داشتم پیش من بمانند ، من خیلی به آنها عادت کردم وقتی آنها نیستند من هیچ انرژی ندارم .

 


*دوست داشتی مثل جن ها باشی ؟

**آنها به من می گفتند : سیستم عصبی تو مشکل داره و زیاد عمر نمی کنی ، اگر تا یک مدت با ما باشی جزئی از ما می شوی آنها می گفتند ما تو را قوی و بعد ضعیف کردیم تا بفهمی هیچ انسانی به کمک تو نمی آید ، آنها از انسانها متنفرند .

*الان چه احساسی نسبت به آنها داری ؟

**دوست دارم دوباره بیایند آخه چند وقتی است که آنها را زیاد نمی بینم . می خواهم دوباره انرژی بگیرم .

*با این انرژی که به تو می دادند چه کار می کردی ؟

**من می توانستم در تاریکی مطلق در آینه به چشمهایم خیرع شوم و رنگ آنها را از قهوه ای تیره به کهربائی برسانم و اینکه شبها در آیینه کسانی را که فردا صبح با آن برخورد داشتم می دیدم . دو برابر یک مرد قدرت داشتم ، جسور وشجاع بودم .

*تو نماز هم می خوانی ؟

**قبل از دوستی با آنها می خواندم ، ولی بعد از دوستی با آنها نمیخوانم چون آنها دوست ندارند.

 


*وقتی با آنها دوست شدید و رابطه پیدا کردید در مورد خود چه فکر میکردید ؟

**فکر میکردم از آدمهای دیگه جدا هستم و از همه آدمها بزرگترم جن ها به من می گفتند، چشمانت را ببند و من این کار را میکردم و با خودم می گفتم، یک جن بکش – یک جم شرور ویا خوب بکش بعد وقت چشمانم را باز میکردم یکی از اونها را به صورت تصویری مبهم روی کاغذ می کشیدم . 

*چند سال هست در این خانه زندگی می کنی ؟

**از موقعی که به دنیا آمدم 19 سال .

 


*پدرت چندساله فوت شده ؟

**او فروردین ماه 1377 فوت شده است .

*جن هایی که با آنها ارتباط داری چند نفرنند ؟

 


**اول 4 نفر بودند اما الان بیشترند .

*از کدومشون بیشتر خوشت میاد ؟

**از بچه یکی از جن ها

مادر زینب می گوید :

یک روز داشتم چای می خوردم که دیدم یک زنی دارد از حیاط به طرف در اتاق می اید . رفتم در را بستم چون احساس می کردم برای اذیت کردن زینب می اید وقتی که در را بستم برای این که تلافی کند هر چی آشغال بود ، دیدم از بالا به داخل چایی من می ریزد .

زینب به من گفت : من یک دختر باردار سیاه می بینم که تو خانه خواهرم از این اتاق به آن اتاق می رود .

و حالا خود زینب در ادامه گفته های مادرش می گوید :

جالب اینجاست که وقتی مامانم با آنها لج می کند و به روی زمین آب جوش می ریزد ، کف پای من می سوزد و حالت تشنج به من دست می دهد .

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

barbei
موضوع: <-PostCategory->

 j

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:,| يك نظر

barbei
موضوع: <-PostCategory->

 j

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:,| يك نظر

قهوه
موضوع: <-PostCategory->

 ن

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

tokhme morgh!!eid omade eid omade bahare shadi ro be khonamoon miyare!!!
موضوع: <-PostCategory->

k 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

TTTTTTaAaAvVvVaAaAjJjJoOOohHhH
موضوع: <-PostCategory->

 bache ha lotfan in ghadr darkhast tabadl link nakonid va hamchenin tablighat !shoma nazare sade bezarid man khodam bashoma tabadol link mikonam!!

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,| 2 نظر

موضوع: <-PostCategory->

 لذتی که در چند روز تعطیلی قبل سال تحویل هست، در 13 روز تعطیلی بعدش نیست ..! :))

نه؟؟؟؟!!:دی

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

divone khoneh
موضوع: <-PostCategory->

 

پول میذاری تو موسسه ورشکست میشه ...
.
.
.
میذاری بانک اختلاس میکنن ....
.
.
... میدی به مامانت پس نمیده بهت ....
.
.
.
.
پیش خودت نگه میداری خرج میشه ...
.
.
.
.
مملكت نيست كه ديوونه خونست !
نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ !

 

ﻧﻮﮐﺮﺗﻢ !

 

ﺩﺍﺩﺍﺵ !

 

ﺑﻪ خدا ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﺮﮐﺖ

 

ﮐﻨﻢ!

 

ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺻﺒﺢ، ﺳﺎﻋﺖ ٧ ﻣﻨﻮ ﺑﺎ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻓﺮﻭﺵ ﻭﯾﮋﻩ

 

ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﮑﻦ .

 

ﺷﺎﺭﮊ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺗﻮ ﺳﺮ ﻋﻤﺖ! 1000000ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺷﺎﺭﮊ

 

ﮐﻨﻢ 100 ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺪﯼ!

 

ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺑﺎﻧﮏ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ!

 

ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻧﮕﻮ!

 
 

ﻧﮑﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﻦ !

 

‌ﻧﮑﻦ ﭘﺪﺭ ﻣﻦ !

 

ﻧﮑﻦ ﺑﻲ......!

 

ﻣﻦ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﭘﯿﺸﻮﺍﺯ ﮔﺮﻓﺘﻢ؟

 

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟

 

ﻧﻨﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟؟؟؟ﮐﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟؟

 

ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﻭﻭﻭﻥ ﻣﻦ ﺍﺧﻪ ؟

 

ﺩﺱ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﻭﺭﺩﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺭ  :|

 

ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺧﻂ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻟﻪ!  :| :| :|

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 پيری برای جمعی سخن میراند...

 

لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

 

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

 

او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید.

 

او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

sms baraye eid
موضوع: <-PostCategory->

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,| 2 نظر

موضوع: <-PostCategory->

 وقتي بارون مياد همه ياد عاشقي ميفتن و رمانتيک ميشن
نميدونم چرا من فقط ياد آهنگ بارو بارو باروننننننن ميفتم !

 

در جوابِ کسي‌ که بهت ميگه:

آدم باش حيوون !

بايد بگي‌ : من آدم باشم تو تنها مي موني!!

يه بارم مامانم بهم شك كرده بود فكر كرده بود سيگار مي كشم زنگ زده بود به داييم از ده بياد نصيحتم كنه نزديك ظهر بود داييم اومد وضو گرفت نمازشو خوند ناهارشو خورد خيلي ساده و خاكي اومد رو مبل پيشم يه سيب برداشت گفت : عزيزم اين سيب رو مي بيني؟ گفتم بله دايي گفت ديگه سيگار نكش!!! تو عمرم اینطوری قانع نشده بودم 

توي حموم کلي با شير آب گرم و سرد ور ميري

تا حرارت آب مناسب بشه تا ميري زير دوش

يکي يه شير آب گرم رو تو خونه باز ميکنه حرارت آب يهو ميره زير صفر درجه

دوباره تا ميآي حرارت رو تنظيم کني

همون شير رو ميبنده زير دوش آب پز ميشي 

يه روز هـم بايد اين سازنده ي جمله :
” گر صبر کني ز غوره حلوا سازي ” رو بيارن چار کيلو غوره بدن دستش
همه هــــم صبر کنن، ببينم چه جوري ميخاد حلـوا درست کنه ؛
بعد همون ديگُ بکني تو چشـاش با اين جمله ساختنش

❤♡❤♡❤smsjokbahal.blogfa.com❤♡❤♡❤ 

az in saite gereftam

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,| 3 نظر

موضوع: <-PostCategory->

hehhhheeeee omidvaram aval shemajid;;; 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |شنبه 26 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 به اون لینکه توجهی نداشته باشید

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 خواهش میکنم که از تمامی صفحات این وبلاگ دیدن کنید زیرا مطالب و عکس های جالب تری در این وبلاگ وجود دارد

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| يك نظر

موضوع: <-PostCategory->

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

اخخخ بی ادب

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 می تونین جهت چرخش گربه رو عوض کنین؟
فقط کافیه چشمتون رو  از روی عکس بردارین و گربه  رو در حال چرخش  در جهت مورد نظرتون مجسم کنین و دوباره به عکس نگاه کنین

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

خطای دید
موضوع: <-PostCategory->

 hooooooooooooooo

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

hhhhhhhhhhhhدیگه من ................. 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 az king reza bekhatere komakesh mamnoonam

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

estekhdam
موضوع: <-PostCategory->

 اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن

اينايي كه زير ابرو بر نداشتن

اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه

اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند

اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن

اينايي كه وقتي كه تو كوچه تاريك دختراز روبرو بياد

 

 سرشونو پايين ميندازن تادختره احساس آرامش كنه

اينايي كه تو تاكسي جمع ميشينن تا دختره راحت باشهFree Smiley

 

اينايي كه با دوس دخترشون مثه پرنسس رفتار ميكنن   

اينايي كه تك پرن

اينا ... هنوزم هستن   

اگه کسی بود شمارشو بده میخایم  استخدامش کنیم واسه خونه سالمندان  

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

estekhdam
موضوع: <-PostCategory->

 اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن

اينايي كه زير ابرو بر نداشتن

اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه

اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند

اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن

اينايي كه وقتي كه تو كوچه تاريك دختراز روبرو بياد

 

 سرشونو پايين ميندازن تادختره احساس آرامش كنه

اينايي كه تو تاكسي جمع ميشينن تا دختره راحت باشهFree Smiley

 

اينايي كه با دوس دخترشون مثه پرنسس رفتار ميكنن   

اينايي كه تك پرن

اينا ... هنوزم هستن   

اگه کسی بود شمارشو بده میخایم  استخدامش کنیم واسه خونه سالمندان  

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 

حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو


موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
 
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
 
باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
 
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم
 
گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
 
گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
 
که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
 
یه کمی به من سواری می دی ؟!
نه که نمی دم
 
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم
 
اما تو چی ؟
نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه
 
در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه
 
پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ،از اون بالا
 
نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا
 
برو خونه تون تورا بخدا
دختر ریزه میزه
 
حسابی فرز وتیزه
اما تو چی ؟
 
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه
 
نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟
 
من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ؟
نه جانم
 
چرا نمی ای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب
 
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه
 
حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت
 
ان شد ورفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!
 
هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟
 
تو دنیای مجازی
علافی کرد وبازی
 
خوشحال وشادمونه
رفت ورسید به خونه
 
باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام
 
چاهارتا شرعن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام
 
حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو
 
درست وراست وریس کرد
رفت و توو کوچه فیس کرد
 
یه زن گرفت وشاد شد
زی ذی شد و دوماد شد

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

اییییییییییییییییییییی
موضوع: <-PostCategory->

aiiiiie 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 

 

 

خسته و کوفته اومدم خونه داداشم رو در پذیرایی یادداشت 

 

گذاشته یه نوشته گذاشتم تو اتاقت برو بردار...

                               رفتم تو اتاق دیدم نوشته سرت کلاه گذاشتم یادداشت

 

 

 اصلی پشت همون برگه ایه که رو در بود...

                              رفتم یادداشت رو درو کندم پشتش نوشته یه یادداشت 

 

 

تو یخچاله زیر ظرف میوه ها...

                         منم حرصم گرفت بدون توجه به یادداشت یه نیمرو درست کردم و خوردم...

 

 

بعد ناهار یادداشت زیر ظرف میوه رو خوندم دیدم نوشته ما رفتیم

 خونه خاله اما مامان برات پیتزا که دوست داری درست کرده 

گذاشته تو فر...اما اگه نیمرو خوردی دیگه پرخوری نکن بذار اومدم باهم میخوریم...

خداوکیلی من سرم رو کجا بکوبم با این فک و فامیل؟

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

اتیش و چوب کبریت!!
موضوع: <-PostCategory->

heyyy اگه خوشت اومده برو ادامه مطلب

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 bache ha bebakhshid ke bazi mataleb chand bar tekrar shod lotfan az baghiyeye mataleb ham didan konid

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| يك نظر

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| يك نظر

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| يك نظر

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| يك نظر

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| يك نظر

موضوع: <-PostCategory->

 دقت کردین تو خونه کلا کسی باهات کار نداره

حالا یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

.
.

دقت کردین که همه ی بدبختیامون مال خودمونه ، به شادی ها که میرسه میگن بیاید قسمت کنیم ؟

.
.

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

.
.

دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت “تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی…

ما چارتا تو ماشین  

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود

 
 دوست داشتی؟
 چی خوشت نیومد 
 به من چه 
خوب نخون 
 زوری نیست 
که 
 

 

 

نوشته شده توسط :negar | لينک ثابت |جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,| نظر بدهید



موضوعات

لینک دوستان

دبیرستان هوشمند ابسال
موس بیسیم شیشه ای

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خنده بازار و آدرس absali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

دی 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391


نویسنده وبلاگ :

negar

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 151
بازدید هفته : 159
بازدید ماه : 192
بازدید کل : 13893
تعداد مطالب : 105
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد بازی آنلاین

سلام به همه خوش امدید !ادرس نیم باز من negar-darskhoon است!!خواهشا نظر بدید !!یک نفر برای کمک به من پیام بده بهم تا مدیرش کنم ممنون!!:*

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
تصاویر زیباسازی نایت اسکین
فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز



Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com